نیلانیلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

نیلا،خانم کوچولوی مهر و ماه

خدای خوب و مهربون زیباترین احوال رو برای همه کوچولوهای ناز رقم بزن

بالاخره بعد از خونه تکونی و بدوبدو های اخرسال واسه خرید و چیدن سفره هفت سین عید میهمان خونمون شد و شما  پری کوچولوی منو بابایی  دومین سالیه که میهمان قلبمون شدی* خدایا هزار هزار شکرت* عزیزدلم بهار با همه زیباییش مبارک دل کوچیک و قلب مهربونت باشه سفره هفت سین امسالو یه شب که شما خواب بودی من تا صبح امادش کردم طفلی بابایی رو از خواب ناز برای نماز بیدار کرده بودم ایشونم که خواب و بیدار مدام ازش میپرسیدم خوشگله راستشو بگو فکر کنم حسابی کلافه شده بود. عمه مهربون شما زحمت کشیده بود و یه حاجی فیروز برات درست کرده بود که اونم هفت سینمون زیباتر کرده بودهمینجا کمال تشکر رو دارم. اینم از عکسهای زیبای نیلا خانم    &n...
8 ارديبهشت 1394

شیطنتهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــی از این جنس

دختر کوچولووو خیلی دوست دااارم .عزیزدلم هفته ایی یکروز به خاطر کلاسم شما میزارم خونه می ما از قضا یکروز که سمانه جون ودو تا فسقلیای نانازی اونجا بودن وتب شیطنت شما ها حسابی بالا رفته بود سمانه جون وفتانه جون مجبور شده بودن این شکلی شمارو سرگرم کنن .دیگه من بیشتر از این حرفی واسه گفتن ندارم عکسها گویای همه چیز هستن ...
8 ارديبهشت 1394

لحظات شیرین ما

عزیزدل مامان، خیلی شرمنده ام که بعد از گذشت این همه وقت تازه اومدم که وبلاگ دختر شیرین زبونم رو بروز کنم یه مدت طولانیه که نت ندارم و البته خودم هم که تنبل .... امروز شنبه 5 اردیبهشت 94 مثل ماه کنارم خوابی منم دارم از فرصت استفاده میکنم وشروع کردم به نوشتن بعد از چند ماه نوشتن خیلی سخته مامانی ، در مورد خیلی از خاطرات این چند ماه گذشته حضور ذهن ندارم . از چند روز قبل از تولد یک سالگی که راه رفتنت کامل شد دیگه از شیطنت چیزی کم نزاشتی نانازی از کنار هیچی بدونه اینکه سرک بکشی و خراب کاری نکنی اصلا نمیتونی بگذری تو دی ماه سال گذشته یه روز جمعه منو شما به  اتفاق بابا می ما وفتانه جون رفتیم جاده چالوس از اونجا که زمستونم تقریبا تابستون بود ...
8 ارديبهشت 1394
1